. روزه بگیره ، نگیره ،

یواشکی بخوره ، نخوره ،

به تو چه آخه ؟

والا الکی خودتو درگیره زندگی مَردم نکن .


بعد از اینکه از پادگان اومدم بیرون ،

همیشه مسیر برگشت به خونه ،

روزایی که خودم ماشین دارم راحته ،

روزایی که دوستام ماشین آوردن اینم راحته ،

اما وای به روزی که میام بیرون ،

و منتظر می مونم تا ماشین های بینه راهی سوارم کنن •_•


و خب راننده ای که امروز منو سوار کرد ،

خیلی شخصیت عجیبی داشت

تا حالا نشده بود سوار ماشینی بشم ،

که یارو انواع خوردنی ها رو داشته باشه ،

ماشینش مثل سوپرمارکت بود ،


با خودم گفتم حالا که من روزه ام ،

زمین و زمان ، آدم و عالم ،

دست به دست هم میدن ،

تا دهن منو سرویس کنن ،

هی تشنه تر بشم ، هی گشنه تر بشم #_#


وقتی یارو گفت بفرما تخمه ،

با دیدن این صحنه فهمیدم ،

آزمون الهی هست ،

گفتم نه ، من میل ندارم :)

گفت روزه ای ؟!

گفتم بله اگه خدا قبول کنه ،

گفت اگه قبول نکنه چی میشه ؟

گفتم میمیرم دیگه :|

خندید گفت روزه نگیر گناهش گردن ما ،

گفتم مثل این می مونه من بهت بگم :

این مسافر هایی که سوار می کنی ،

پول اَزشون نگیر ، خرج زندگیت با ما


خندید گفت اووو ، دانشگاه هم رفتی ؟

من فهمیدم کم آورد ، بحث رو عوض کرد✓


اما جوابی که بهش دادم ،

از نظر خودم خیلی چـِرت بود :/

نمـی دونـم این چی بود من بهش گفتم

نمی دونم چی شد که قفـل کرد بنده خدا


#هـــه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

استخر مدرن راه اندازي دکل مهاري - پايه دکل دوربين مداربسته - پشتيباني ويپ دنیای آموزش های خاص محمد رضا حشمتی ماشیعه ها کاشت مو در تهران پشتِ اَبرهای سیاه