به هرچی که علاقه پیدا کنم ،
دیگه با این علاقم ،
یا باید از پا بیوفتم ، و یا باید به اوج برسم ،
یعنی خب علاقه من اینجوریه ،
فرقی نداره تابستون باشه یا زمستون ،
شب باشه یا روز ، خوب یا بد ،
هرچی ، هرجا ، هرکی باشه ،
وقتی من بهش علاقه دارم ،
یعنی می خوامش ، یعنی باید باشه .
با اینایی که گفتم حتما دوباره فکر کردین ،
که عاشق شدم ، علاقه به یک دختر هان !؟
خب نمی دونم چرا گیر دادین به اینکه ،
منو به زور داماد کنید ،
واقعا چراااا @_@
ولی این پُست عاشقانه نیست ،
البته خب شایدم باشه ،
ولی این عشقه نفس نداره ،
اما خب ناز داره ، عزیزم هست ،
خوش رنگه ، شیرینم هست ،
پسته داشت ، معروف به معجونیه ،
من عاشقشم هوم بستنیه :)
امشب هوا خیلی سرد بود ،
سرد هایی که اگه دو شلوارم بپوشی ،
فایده نداره توی شلوارت انگار کولر روشنه
دیگه با این مثال سعی کردم ،
کاملاً متوجه سردی هوا بشید π_π
از مغازه ای که داشتم خرید می کردم ،
طبق عادت همیشه یه بستنی باز کردم ،
بعد همه چیزایی که می خواستم رو گرفتم ،
به فروشنده گفتم حساب کنه ،
دیدم بستنی که دستم بود تموم شده :/
گفتم داداش بی زحمت تا اینا رو تو حساب کنی ،
من برم یه بستنی دیگه بردارم
گفت باشه ، گفتم این دومی هست ،
اولی رو هم یادت نره حساب کنی ،
خندید گفت ماشاالله .
خندیدم گفتم علـاقـم به بسـتـنـی خیلیـه +_×
اومدم بیرون از مغازه ،
چند لحظه ای همونجا وایسادم ،
یه ماشینو دیدم ،
که دختر قشنگی سوارش بود ،
دختره زل زد به من ،
بعد احساس کردم خودشو جمع و جور کرد ،
به نظرم دید دارم بستنی می خورم سردش شد :\
یه لبخند بهش زدم ،
یه چشمک با معنی زد ،
چشمکش خوشمزه بود ،
اما نه به خوشمزگی بستنی √
بستنیم که تموم شد ،
احساس کردم لرز توی بدنم اُفتاده ،
خودم سرما خورده بودم ، بیشتر مریض شدم ،
سرمای هوا ، سردی بستنی ها ،
حالا داشت اثر می کرد •_•
به هرچی که علاقه پیدا کنم ،
دیگه با این علاقم ،
یا باید از پا بیوفتم ، و یا باید به اوج برسم ،
یعنی خب علاقه من اینجوریه ،
فرقی نداره تابستون باشه یا زمستون ،
شب باشه یا روز ، خوب یا بد ،
هرچی ، هرجا ، هرکی باشه ،
وقتی من بهش علاقه دارم ،
دیگه یعنی می خوامش ، یعنی باید باشه
زمستونم که باشه ،
باید بستنی باشه
این علاقه یه وقتایی به من موفقیت میده ،
و یه وقتایی هم واسم ضرر میاره ،
هرچی که بشه ، پشیمون نمیشم ،
چون خودم خواستم ؛
یعنی خب ،
سعی می کنم پشیمون نشم ~_~
درباره این سایت